قرار است تصورات خودم درباره این که چگونه پدری هستم را بنویسم: اگر پدر بشوم احتمالا زندگیام جدیتر یا بهتر است بگویم معمولیتر بشود. احتمالا مادی گراتر بشوم و به همان اندازه از بلندپروازیهای خودم در راستای خدمت به بشریت :) دست بکشم.
تصورم این است که وقتی بچهدار شدم با خود بگویم من تا اینجای راه آمدم و بهتر است بقیه عمر را صرف مقوله جانشینی کنم تا شهروندان رو به راهتری تربیت کنم و احتمالا بیشتر وقتم را صرف تدارک مقدماتی کنم که آنها برای شکوفایی خود لازم دارند.
احتمالا بچههای من از نظر بدنی نازکنارنجی» نیستند چون که تصمیم دارم آنها را جوری تربیت کنم که صبور و مقاوم بشوند. از نظر روحی و اخلاقی هم نمیخواهم بگذارم بچههایی وابسته و سوسولمامانی باشیَند (بستگی به این دارد که در این زمینه چقدر دستم را باز بگذارد مادرشان)
من معتقدم بچه باید خیلی چیزها را تجربه کند. مثلا ممکن است یک بار که برای تفریح و هواخوری به دامان طبیعت میرویم تکه چوبی بردارم و سرِ آن را آتش بزنم و به دست پسرم بدهم. اولش با خنده چوب را می گیرد ولی به تدریج که چوب بیشتر میسوزد، آتش نزدیک میشود.
بچه نزدیک شدن آتش را میبیند و در کنار آن نزدیک شدن داغی و حرارت سوزان آتش را با تمام وجود عزیز و پوست لطیفش احساس میکند و به سرعت چوب را رها میکند. اینجاست که آیه نازل میشود قو انفسکم و اهلیکم نارا» | ای مؤمنان! خود و خانواده خود را از آتشی دور کنید که هیزم آن انسان و سنگ است.6/تحریم| (قابل توجه اونهایی که از دست سختگیری پدر و مادرشون ناراحتند.)
خانم محمدی فردا با ولیت بیا مدرسه
آنها برای بار هزارم از تاریخ درس نگرفتند
فیشنگار:: چالش داستان من و وبلاگنویسی
مدرسه عالی علوم انسانی روزگار نو
,کنم ,احتمالا ,آتش ,پدر ,مثل ,را صرف ,تربیت کنم ,این پست ,پ مثل ,و به
درباره این سایت